محمدصالح جعفری

نگارش نهم. درس 1 نگارش نهم

سلام یه انشا بگید که چهار کلمه آینه،اره،غوره،کفش در انشا باشه توروخدا تاج میدم😭😭

جواب ها

جواب معرکه

مهرسا :)

نگارش نهم

انشا نتونستم داستان هست. یک بار در یک روستای دورافتاده، یک آینه سحرآمیز از بین رفته بود. این آینه قدرتی خاص داشت که اگر کسی را در روی آن نگاه کند، به اندازه 100 برابر آنچه در واقع نشان می‌دهد مرده میکند. جمعیت روستا از ترس این آینه فزونی می‌کرد و هیچکس جرئت نداشت از آن استفاده کند. اما روزی یک پسر باهوش به اسم محمد رخ وار شد. او یک کاراگاه بود که تصمیم گرفت میزان استفاده از آینه را با دوست خردمندش، علی که یک معمار بود، مشاوره کند. حدس زدند که مرمتدان قریبا به روستا خواهد آمد و باید راهی پیدا می کردند که بتوانند از او حمایت بگیرند. محمد و علی تصمیم گرفتند از علی‌بابا، که مشتری وفاداری داشته و صاحب یک کارگاه حینگستان بود، کمک بخواهند. به او توضیح دادند که در روستا یک غوره آگاه به وجود است که توانسته تقریبا همه مشکلات روستا را حل کند و در تعمیرات خانه‌ها یاری کرده است. بنابراین، وقتی مرمتدان به روستا رسید و علی‌بابا به او نقشه‌های خونه‌های تعمیرشده را نشان داد، مرمتدان استاد علی‌بابا را می‌شد. آن روز قرار تعمیری برای خانه محبوب علی‌بابا بود. او یک جفت کفش از بیل‌گوان دختری جوان به او سپرد و گفت:' لطفاً اینها را تعمیر کنید.' با توجه به تجربه قبلی، بیل‌گوان کاملاً مطمئن بود که علی‌بابا به انواع راهنمایی‌های لازم برای تعمیر آنها آماده خواهد بود. علی‌بابا اما بلافاصله یدک اره را گرفت و از روی این کفش‌های زیبا دست برداشت. دیدن و تلاش علی‌بابا، بیل‌گوان را از دست داد. او با شانه خالی برگشت و از بیل‌گوان پرسید: 'با بابا چه صحبت کردید؟' بیل‌گوان دست از گوشه جیبش برداشت و آئینه مرمتدانی که در آن از زندگیها دور شد و به قتل رسید، نشان دادهuong علی‌بابا بینهایت تعجب کرد. او درباره این آینه می‌شنید، اما تا کنون از قدرت این آینه اطلاعی نداشت. اگرچه آشنایی او با مصنوعات چوبی و کفشرانی بسیار نامعتبر بود، اما با استفاده عقل خلاق خود متوجه شد که کف بیرونی کفش، میله و ترک لجن خائن، قدرت آینه را نابود میکند! علی‌بابا بلافاصله شروع به تعمیر کفش کرد و کفش‌های زیبای بیل‌گوان را بهت ادایی کرد. بیل‌گوان نه تنها از تعمیراتش بسیار خوشحال شد، بلکه همچنین از برخورد دوستانه علی‌بابا و حواست به جوانی خود لذت برد. داستان همچنان ادامه داشت اما این تغییر کوچک در تصمیم علی‌بابا تغییر بزرگی در زندگی هر دو را ایجاد کرد و نشان داد که با شخصیتی دوستانه، خلاق و دانش خود می‌توان به مسائل پیچیده مردم کمک کرد. تاج❤🌱

سوالات مشابه درس 1 نگارش نهم

Ad image

جمع‌بندی شب امتحان فیلیمومدرسه

ویژه اول تا دوازدهم

ثبت نام